به مناسبت چهاردهمین سالگرد ارتحال علامه محمد تقی بهلول گنابادی:
بهلول دوران ما چه کسی بود؟
عرفان حقیقی
در شرایط فعلی جامعه ما، نوعی تظاهر به عرفان دیده میشود. خیلیها سعی میکنند با انجام اعمالی شبیه مرحوم بهلول، در واقع برای خودشان کسب و کاری راه بیندازند. به نظر شما فرق مرحوم بهلول با این دکانداران چیست؟
در خاطرات دیگران آمده است که ایشان «طیالارض» داشته اند. شما از این جنبه خاطرهای دارید و شخصاً متوجه چیزی شدید؟
سخت نگران بودیم که یک وقت در خیابان اتفاقی برایشان نیفتد یا خانه را گم نکنند! ایشان بهشدت بیمار بودند و آن شب، اولین شب پرستاری ما از ایشان بود و حالا نمیدانستیم کجا رفتهاند و کجا باید دنبالشان بگردیم.
پارکینگ، کوچه و خیابان را گشتیم و اثری از ایشان نبود. از دلشوره و اضطراب جانمان به لبمان رسیده بود. ساعت 8 صبح شد و زنگ در خانه به صدا در آمد. ایشان همیشه دو بار و محکم زنگ میزدند. در را باز کردیم و پرسیدیم: «شما کجا رفته بودید؟ ما که از دلواپسی مردیم، باید ساعت 4 قرصتان را میخوردید!» ایشان خندیدند و گفتند: «هر جا بودم، حالا که آمدم، قرصم را هم بیاور بخورم، طوری نشده است، بیخودی چرا شلوغش میکنید؟» هر چه اصرار کردیم که کجا رفتید و چگونه رفتید، جواب ما را ندادند! هنوز هم متحیر ماندهام این اتفاق چگونه افتاد. از آن موقع بود که مطمئن شدم ایشان طیالارض میکنند.
زندگی سالم
مرحوم بهلول مهارتهای فراوان و از جمله دانش و اطلاعات پزشکی خوبی داشتند و به همین دلیل با وجود زندگی بسیار دشوار، توانستند خود را سالم نگه دارند و خیلیها را از مرگ نجات بدهند. این مهارتها چگونه حاصل شده بود؟
ایشان فوقالعاده خوشخط بودند و پس از فوتشان،آستان قدس رضوی از مردم خواسته بود اگر از ایشان نوشتهای دارند، ببرند و تحویل آستان قدس بدهند تا از آنها مجموعهای درست شود. میدانم آستان قدس از این طریق توانست دفترهای زیادی را از مرحوم بهلول به صورت امانت از مردم بگیرد و جمعآوری کند.
مقام معظم رهبری میفرمودند یک بار به مرحوم بهلول گفتم: «یادتان هست یک بار در طرقبه از مسجدی بیرون میآمدیم و خواستم دستتان را بگیرم و شما گفتید خودم میتوانم راه بروم، من زیر نور ماه خط مینویسم؟» مرحوم بهلول خندیده و گفته بودند: «حالا دیگر زیر نور خورشید هم نمیتوانم خط بنویسم!»
یکی از مهارتهای بالای مرحوم بهلول شناکردن بود. ایشان میگفتند: قبل از انقلاب که رفتن به عراق ممنوع بود، کل رودخانه را شنا میکردند و خود را به عراق میرساندند و زیارت میکردند و از طریق رودخانه برمیگشتند! ایشان همیشه موقع شنا، سرشان از آب بالا بود. میگفتند لباسهایم را روی سرم میگذاشتم و شطالعرب را شنا میکردم و میرفتم آن طرف در ساحل لباسهایم را میپوشیدم و میرفتم زیارت و بعد برمیگشتم و به همین ترتیب تا ساحل ایران شنا میکردم.
یک بار هم در سال 1383 رفتیم شمال و ایشان به قسمتی که ممنوع بود و همه غرق میشدند، رفتند و از نگاه ما محو شدند! ما خیلی نگران شدیم، اما دیدیم بعد از مدتی شنا، برگشتند. کاملاً معلوم بود هیچ نیازی به مراقبت ما ندارند. واقعاً برای همه آن میزان مهارت در شنا، آن هم در آن سن شگفتانگیز بود. بدن بسیار قوی و قدرتمندی داشتند. ایشان چند تا از سفرهایشان را به عراق به همین شکل و از طریق شطالعرب رفتند.
بدون گذرنامه؟
در مصر و در افغانستان
از علاقه ایشان به اهل بیت(ع) و مخصوصا حضرت زهرا(س) بسیار گفتهاند. آیا در این زمینه خاطرهای یادتان هست؟
ایشان میگفتند «در زندان افغانستان خیلی دلتنگ بودم و کاری نداشتم و دائماً پیش خدا دعا میکردم که کاری را برایم مقدر کند، تا اینکه یک روز فردی کتابی از جامی برایم آورد. آن را که خواندم، به فکرم رسید همه شعرا و نویسندگان در باره حضرت زهرا(س) آثاری دارند، چرا من چنین تلاشی نکنم؟ به این ترتیب بود که از لحظه تولد تا شهادت ایشان را در قالب شعر گفتم و سه هزار بیت شد. همین توسلم به حضرت زهرا(س) باعث شد از زندان افغانستان خلاص شوم.» بعد هم که به مصر رفتند.
مرحوم بهلول برخلاف اکثر منبریها که معمولاً کمتر سفر میکنند، برای انجام تبلیغ زیاد سفر میکرد. ایشان بیشتر چه جاهایی میرفت و معیارهایش برای قبول دعوت چه بود؟
ماجرای گوهرشاد
چه در زمان وقوع فاجعه مسجد گوهرشاد و چه پس از آن، عدهای معتقدند آن ماجرا به سردمداری مرحوم بهلول شکل گرفت و عده زیادی هم به شهادت رسیدند، اما ایشان توانستند فرار کنند! آنها معتقدند جان سالم به در بردن ایشان به خاطر دوستی با بعضی از مسؤولان وقت بود. تحلیل شما چیست؟
شجاعت و شرافت
مرحوم بهلول مرد بسیار شجاعی بود. از این ویژگی ایشان خاطرهای دارید؟
اگر آن اشعار یادتان هست بفرمایید.
ایشان در باره بعضی از پزشکان این شعر را میخواندند:
ملکالموت رفت پیش خدا گفت سبحان ربی الاعلی
دکتری تازه آمده به شهر من یکی میکشم او صد تا
یا که او را ز شهر بیرون کن یا مرا حکم دیگری فرما
یک بار حاجآقا را در بیمارستان در بخش ویژه بستری کردیم. ایشان اعتراض کردند و گفتند: «مرا به بخش و اتاق معمولی ببرید، این تشریفات به درد من نمیخورند!» وزیر کشور سبد گل بزرگی برای ایشان فرستاده بود. حاجآقا اعتراض کرد گل به چه کار من میآید؟ این پول را نان و غذا بخرند و به فقرا بدهند. ما نمیگذاشتیم حاجآقا گلهایی را که مسؤولان و مردم فرستاده بودند، ببینند. میدانستیم بهشدت برخورد خواهند کرد. این کارها را اسراف میدانستند.
منبع: جام جم
مرتبط
سالشمار زندگی محمد تقی بهلول
شگفتی روزگار - مرحوم آیت الله محمدتقی بهلول گنابادی
مجاهدات شیخ محمدتقی بهلول تحت امر ولی فقیه زمان بود
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}